خدایا تو خودگفتی که د رقلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
اگر تنهاترین تنهایان شوم
باز هم خدا هست او جانشین
همه ی نداشتن ها در زمین است
به احترام یه دوست:
چقدر زیباست وقتی که ، نبینی و نگات کنن ،
نشنوی و دعات کنن ، ندونی و یادت کنن
به جرم وسوسه چه طعنه هایی که نشنیدی حوا...!
پس از تو....!
همه تا توانستند آدم شدند....!
چه صادقانه حوا بودی .... و چه ریاکارانه آدمیم...!!!!
گفتمش دل میخری....؟پرسید چند..؟!
گفتمش دل ماله تو ...تنها بخند...!
خنده کردو دل ز دستانم ربود...!
تا به خود باز آمدم او رفته بود...!
دل ز دستش روی خاک افتاده بود...!
جای پایش روی خاک جا مانده بود...!!
اجازه هست خیال کنم، تا آخرش مال منی
خیال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی؟
اجازه هست خیال کنم، بازم میای می بینمت؟
با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی؟
با دیدن این عکس
امید به زندگی در وجودم قوت میگیره...
شما چی؟؟؟؟؟؟
ما هیج گاه...
همدیگر را به تامل نی نگریم...
زیرا مجال نیست...
اینگونه است که...
عزیز ترین کسانمان را در چشم به هم زدنی...
به حوصله ی زمان...
ازیاد میبریم...
(زنده یاد حسین پناهی)
از خدا پرسيدم:
خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟
خدا جواب داد :
گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،
با اعتماد زمان حالت را بگذران
و
بدون ترس براي آينده آماده شو .
ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز .
شک هايت را باور نکن وهيچگاه به باورهايت شک نکن .
زندگي شگفت انگيز است
فقط
اگربدانيد که چطور زندگي کنيد
·مهم اين نيست که قشنگ باشی ،
قشنگ اين است که مهم باشی!
حتي برای يک نفر
·مهم نيست شير باشی يا آهو
مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کنی
كوچك باش و عاشق...
كه
عشق می داند آئين بزرگ كردنت را
· بگذارعشق خاصيت تو باشد
نه
رابطه خاص تو باکسی
· موفقيت پيش رفتن است
نه
به نقطه ي پايان رسيدن
· فرقى نمي كند گودال آب كوچكي باشي يا درياي بيكران...
زلال كه باشي، آسمان در توست.
ایستادن اجبار کوه بود،
رفتن سرنوشت آب
افتادن تقدیر برگ
و صبر پاداش آدمی...
پس بی هیچ چشم داشتی
حراج محبت کنیم که
همه ی ما خاطره ایم!
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
این آخرین بارم بود
دیگر احساسم را برای کسی عریان نمی کنم
صداقت یعنی
حماقت......
در این روزها که دلم شکسته
یاد حرف پدر ژپتو افتادم که میگفت :
پینوکیو چوبی بمان
آدما سنگی اند
دنیاشان قشنگ نیست.........
همـین که هستــے کافیســت
دور از مـن
بـدون مـن
چـه فرقـے مـے کند
همیـن که رختمـان زیر یـک آفتـاب خشـک مـے شود کـافیسـت
از تـو چیـزے نمـے خواهـم
همـین کـه سـر به سـر رویاهـایم نگذارے
و سنـگ به شیشـه ے خوابـم نزنـے
کفـاف یک عـمر تنهائـے ام را مـے دهد
مـن کـه سر و ته زندگے ام را سنجـاقـے به هم مـے آورد
چیزے شبیه به معـجزه اسـت
وقتـے
هـر شـب به خـیر مـے گذرد
بـے آنکه کسـے به تو بگـوید
شب به خیـــــــر
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
اشتباه کردم بهت تکیه کردم بد جوری خراب شدی رو سرم
سه با گه ر یارانی مه جلئس ده پرسن حالی زارم لئت
بلئ کیشایه مه یخانه دوو چاوی بئ چه و عه یاریک
ئارام بگره
تو ته نیا خو شه ویستی
خه یالاتی دله ی شکاوی منی
انسان عاشق تر است...
چون تنها حیوانی است که می تواند...
در چشم معشوقش نگاه کند و دروغ بگوید.
خداوندا دستهایم خالی است و دلم غرق ارزوها یا ب قدرت بیکرانت
دستهایم را توانا گردان یا دلم را از ارزوهای دست نیافتنی خالی کن